کد مطلب:53784 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:283

چرا از بنی هاشم کسی در مجمع عمومی انصار شرکت نکرد











در سقیفه بنی ساعده محل غصب خلافت، بدون این كه یك نفر از بنی هاشم و طرفداران آنان را خبر كنند و یا با اهل بیت پیامبر مشورت كنند[1] خلافت اسلامی را قبضه كردند.

كار خلافت و جانشینی پیامبر در زمانی خاتمه یافت كه جنازه رسول الله «ص» میان عترت طاهره و دوستان ایشان روی زمین بود و آنها در اطراف بدن مطهر فرستاده ی خدا اشك حسرت می ریختند و ناله می كردند آن چنانكه هر بیننده منقلب می شد.

در گفتار پیشین، گفتگوها و مایه های فكری مردمی كه در سقیفه بنی ساعده اجتماع كرده بودند تا جایی كه از لحاظ بررسی تاریخی ضرور بود نوشتیم، اینك به این نكته می پردازیم كه چرا از بنی هاشم كسی به سقیفه نرفت تا سفارش پیامبر را به مهاجرین و انصار یادآور شود و از حقوقی كه مخصوص خاندان بنی هاشم است دفاع كند.

اگر ایراد این است كه ابوبكر و عمر و ابوعبیده جراح و دیگران وقتی به سوی سقیفه می رفتند، چرا از بنی هاشم كسی را با خود نبرده اند یا در كشمكش های میان مهاجرین و انصار چرا ابوبكر و عمر و سایر مهاجرین برای علی «ع» از مردم بیعت نگرفتند یا چرا انصار از علی حمایت نكردند و او را نامزد خلافت ننمودند، بی تردید اینها موضوع هایی است كه باید بر روی آنها بررسی شود و تامل و تعمق شود.

[صفحه 100]

نكته در این است كه، اگر از خاندان پیامبر افرادی در سقیفه بنی ساعده حضور می یافتند و حقانیت علی را برای مردم آشكار می كردند شاید سخن آنها برتری می یافت یا لااقل دسته ی طرفدار سعد بن عباده به نفع خلافت علی «ع» برمی خاستند و كار در سقیفه به صورتی كه انجام شد خاتمه نمی گرفت.

گزارش تاریخ آن است كه پس از رحلت پیامبر بیشتر انصار (مردم مدینه) در سقیفه جمع شدند تا سعد بن عباده بزرگ قبیله ی خزرج را به خلافت برگزینند.

بشیربن سعد بن ثعلبه خزرجی پسرعموی سعد و اسید بن حضیر «به ضم همزه و حاء» بزرگ قبیله اوس كه در مقام مقابله با رهبری سعد بودند، نگذاشتند كار خلافت سعد بن عباده به سامان برسد.

عویم بن ساعده اوسی و معن بن عدی كه از دوستان ابوبكر بودند و نسبت به سعد كینه ی زیادی به دل داشتند با ابوبكر و عمر توافق نمودند و با مخالفان سعد متحد شدند تا نگذارند سعد به خلافت دست یابد[2] .

از بنی هاشم شاید عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر از مسن ترین افرادی بود كه در تجهیز و تكفین جنازه ی رسول خدا «ص» حضور داشت و بی شك به مساله خلافت و حق بنی هاشم می اندیشید.

هنگامی كه علی و یاران او سرگرم تجهیز جنازه پیامبر بودند شاید باور آن است كه اجتماع انصار در سقیفه به آنها اعلام گردید.

ابن ابی الحدید و سلیم بن قیس از براءبن عازب روایت می كنند كه او خود را بسرعت به در خانه ی رسول خدا رسانید، در بسته بود، بشدت در زد فضل بن عباس از خانه خارج شد به او گفت كه مردم با ابوبكر بن ابی قحافه بیعت كردند.

فضل بن عباس پاسخ داد كه من به شما دستوراتی داده بودم، شما سرپیچی كردید- اكنون بدانید كه دستهای شما تا آخر روزگار به این كار آلوده است[3] .

ابن هشام می گوید پس از رحلت پیامبر مردم به چند گروه تقسیم شدند. دسته ای به سعد بن عباده روی آوردند و در سقیفه بنی ساعده برای تصمیم گیری اجتماع كردند. علی بن ابیطالب «ع» و طلحه و زبیر به خانه فاطمه «ع» دختر رسول خدا رفتند. بقیه

[صفحه 101]

مهاجرین با اسید بن حضیر و قبیله بنی عبدالاشهل دنبال ابوبكر را گرفتند.

در بررسی اخبار و احادیث و كنجكاوی در میان تواریخ می توانیم به این نتیجه برسیم كه در سقیفه ی بنی ساعده از اهل بیت رسول خدا كسی حضور نداشته است.

طرفداران علی «ع» در خانه ی فاطمه «س» (یعنی در خانه علی) گرد آمده بودند و از آن میان می توان سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، زبیر، خزیمه بن ثابت، ابی بن كعب، قروه بن ودقه، براءبن عازب، خالد بن سعیدبن عاص اموی را نام برد و به تحقیق معلوم نیست كه طلحه هم در میان افرادی كه در خانه ی فاطمه «س» اجتماع كردند حضور داشته است یا نه ؟ ابن ابی الحدید در صفحه 123 جلد 1 شرح نهج البلاغه به این نكته تكیه كرده است كه ابوبكر ناگهانی و به اقتضای موقعیت گردهمایی انصار در سقیفه بنی ساعده انتخاب شد و عمر هم بارها این سخن را بیان نمود و بدان استناد می كرد.

ولی به نظر می رسید كه زمینه خلافت ابوبكر از پیش فراهم شده بود و ام المومنین عایشه همسر محبوب پیامبر «ص» در تحقق این كار بی تلاش نبوده بلكه در ایام بیماری پیامبر از فعالیت سعدبن عباده و احتمال اجتماع انصار در سقیفه بی خبر نبوده و نمی توان باور داشت كه وی در تعیین جانشین پیامبر بی تفاوت بوده است.

بعلاوه قابل قبول نیست كه ابوبكر و عمر در زمینه ی خلافت در حیات پیامبر هرگز گفتگو نكرده و اندیشه ای به كار نبرده اند و افرادی را كه به دنبال خلافت بودند نمی دانستند و نمی شناختند... و بررسیهای تاریخ هم این مطلب را روشن می نماید كه آنها قبل از رحلت رسول خدا، امر خلافت را بررسی كرده و اندیشیده بودند.

ابن ابی الحدید در جلد دوم شرح نهج البلاغه نقل می كند كه فضل بن عباس به قریش بخصوص به بنی تیم «قبیله ی ابوبكر» گفت كه شما خلافت را به دلیل خویشی با پیامبر قبضه كردید و حال آن كه ما شایسته ی آن بودیم نه شما. اگر ما این مطلب را كه شایسته ی آن می باشیم مطالبه می كردیم، بی میلی مردم نسبت به ما به علت حسد و كینه ای كه به ما داشتند بیش از دیگران بود[4] ما این را دانسته ایم كه علی «ع» با پیامبر پیمانی دارد كه خود را ملتزم به رعایت آن می داند[5] , بنابراین همان طوری كه علی «ع» فرمود، چون پیامبر گرامی به خدای خود بازگشت، به خود نگریستم و خویشتن را تنها یافتم و جز چند تن از

[صفحه 102]

افراد خاندان رسالت كسی را هواخواه خود و طرفدار خویش ندیدم[6] و اقدام را «و مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها كالزارع بغیر ارضه» (من كلام علی ع)

راغب اصفهانی می گوید كه عمر به ابن عباس گفت، به خدا ای بنی عبدالمطلب در میان شما علی از من و ابوبكر به این امر سزاوارتر بود ولی ترسیدیم كه عرب و قریش كه با او بد هستند و خونها از آنها ریخته است به خلافتش تن ندهند[7] .

دسته ای از صحابه خوش نداشتند كه امامت و نبوت در دودمان رسول الله «ص» جمع شود زیرا می دانستند كه علی «ع» بشدت طرفدار و حامی حق است و كمتر تساهل و تسامح در حمایت از حق را روا نخواهد داشت[8] .

باید دانست كه گفتار عمر پس از خاتمه قضایای خلافت بیشتر برای دلجویی از بنی هاشم بویژه از علی علیه السلام بوده است نه واگذاری حق خلافت به صاحب حق.

در سقیفه كسی علیه علی «ع» و بنی هاشم سخن نگفت و اگر موضوع بیعت با علی «ع» در سقیفه مطرح می شد چگونه می توان گفت كه انصار با آن مخالفت می كردند و فتنه ای برپا می شد.

آنچه به نظر می رسد این است كه بنی هاشم خود را كنار كشیده بودند و مثل این كه انتظار داشتند مردم به سوی آنها روی آورند نه این كه اینها خود را در میان جمعیت قرار دهند و وارد مسائل شوند و از حقوق خود دفاع كنند.[9] .

علت چه بود ؟

بنی هاشم مردان فعال و كاری نداشتند[10] كه بتوانند در مقابل اوضاع آشفته و درهم ریخته مقاومت كنند و بر آن مسلط شوند از این رو به سقیفه بنی ساعده نرفتند، و مردم هم به علی روی نیاوردند و او را تنها گذاشتند.

[صفحه 103]


صفحه 100، 101، 102، 103.








    1. اجتهاد در مقابل نص ص 45- بررسیهای اسلام ص 145.
    2. اجتهاد در مقابل نص ص 48.
    3. اسرار آل محمد ص 24.
    4. اجتهاد در مقابل نص- ص 53.
    5. اجتهاد در مقابل نص- ص 53.
    6. سخنان علی ص 324.
    7. علی و فرزندانش ص 33.
    8. الشیعه و تشیع ص 75.
    9. بخاری از ابن عباس نقل می كند، هنگامی كه پیامبر در بستر بیماری بود عباس، دست علی را گرفت و گفت من یقین دارم كه پیامبر از این مرض رهایی نمی یابد پس بیا با هم نزد ایشان برویم و بپرسیم كه جانشین او چه كسی خواهد بود، اگر كار را به ما بسپارد چه بهتر و اگر به دیگران واگذارد از ایشان خواهش كنیم كه سفارش ما را بفرماید- علی مرتضی فرمود اگر خلافت را از ایشان بخواهیم و به ما واگذار نكند مردم به طریق اولی ما را محروم خواهند كرد، به خدا سوگند كه جانشینی را درخواست نمی كنم- فخر الاسلام ص 291 سیره ابن هشام 4:334- برخی این موضوع را رد كردند و نوشتند این روایت ساختگی است «علی از زبان علی ص 32».
    10. شیعه ص 300.